تنبـــــــور

تنبـــــــور

_ واژه‌ای که به زبان میآید ، از آغاز واژه نیست بلکه حاصل انگیزه‌ای درونی ست که متناظر با خلق‌و‌‌خوی فرد، او را به بیان واژه وامیدارد.
(فضای خالی، پیتر بروک)

_اگه فک میکنی منُ میشناسی ، لطفا این وبلاگ رو نخون .

_معمولا هروقت شاکی‌ام به این فکر میکنم که چه خوبه یه پست جدید بنویسم=!

_te.me/peidahshodeh

منوی بلاگ

حالم بده . تهوع و سرگیجه و سردرد دارم نمیدونم چمه ، یجور ضعف عجیبی دارم . همه‌چی خیلی ناامیدکننده و بده. از همه چی عصبانیم. 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۲۴
تنبور

​​​​​​Happy New  age:/

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۰۲ ، ۱۷:۰۷
تنبور

بیان باید دارک مود اضافه کند/: البته دیگر مخاطبهای وبلاگ خیلی کم شده اند به نظرم . همه میروند در اینستا و تلگرام چیز میز میفرستند . من خودم هم چنل دارم و آدرسش در ستون سمت چپ نوشته شده .خوشحال میشوم بروید عضو شوید و این یک پست تبلیغاتی نیست//:

یادم نمیآید چه چیزی میخواستم بگویم . نور زیاد این صفحه همه حال و هوایم را پراند و غُر هایم را عوض کرد. خوابم میآید خیلی. موهایم دارد میریزد . روی مخم است این که همه ش دارد میرزد ریختن موی کوتاه خیلی استرس آور تر از ریختن موی بلند است. وقتی موهایت بلند است میتوانی بیندازی تقصیر قدشان و نگرانی را به همین تقیل دهی که آره . نمیدانم . خیلی بی حوصله و بی اشتیاق برای هر چیزی انگار هستم. همه چیز به نظرم بی معنی ست یا معنا و ارزش انکی دارد . طوری که به راحتی میتوانم از آن چیز صرفه نظر کنم. نمیدانم علت این موضو ع ....دیگر دارد خوابم میبرد و واقعا سخت شدهنوشتن . اما تا قبل ازین حس مکردم حتما باید حرفهایم را در وبلاگم بنویسم .دیروز به من گفت که جدیدا خیلی از خودت تعریف میکنی! و برای همین من دوست دارم ازین به بعد همه جمله هایم را با من شروع کنم. نمیدانم چه چیز تعریف کردنی ای در من و زندگیم است که قابل ذکذ و تعریف باشد. نمیدانم . کلا خسته ام از تقلا برای دانستن و هیچ نتیجه ای نگرفتن. من تنبلم واقعا شاید . میدانم که حوصله ی اینکه خ.دم را برای چیزی بکشم ندارم . حوصله ندارم مثلا خودم را پاره کنم تا انگلیسی یاد بگیرم یا اینکه خودم را بکشم تا بتوانم مهاجرت کنم یا اینکه بخواهم به همه بگوییم کی هستم . من برایم مهم نیست . من دوست داشتم یک تنبل آمریکایی بودم یا هر جهنم دیگری که وضع خوب است . اما هیچجا وضع خوب نیست. باعث میشود دلم بگیرد . روی کره ی زمین هیچجا فوقالعاده نیست. چطور مردم با دونستن ین موضع خوابشون میبره . 

هیچ نقطه ای تو دنیا نیست که مطمعن باشی اونجا آینده ای داری. دیگر خواب میاید نمیتوانم بیشتر ازین خزعبل بگویم . من هم خوابم میبرد/:

اوضاعم بد است. احساس هیچی نداشتن میکنم. احساس اینکه من سهمم هیچی است از جهان. اینکه نفرین شده ام و هر جهنمی که باشم همین بدبختیا و مسایل الانم را دارم احتمالا .

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۰۲ ، ۰۴:۲۳
تنبور

جدیداً شبها خوابم نمی‌برد. سه، چهار صیح میخوابم و بینش بیدار میشوم. حتی حالا که بعد از ده, دوازده سال (شاید حتی بیشتر ،حوصله‌ی حساب کردن ندارم) این همه مسافت آمده‌م .وقتی بچه بودم حسم چیز دیگری بود اما.

اینجا آدمهایش را دوست داشتم و به این فکر کردم که چقدر اگر پدرش آدم بهتری بود همه چیز فرق میکرد. چقدر تشنه‌ی همچین آدمی بود. 

نمیدانم چه چیزی مردم اینجا را در این آتشباران سوزان این‌جا نگه میدارد و چه چیزی آنقدر اینها را مهربان و خشن بار آورده!

آب شیر داغ است! این‌جا نمیشود صیح‌ها شوک آب سرد زدن به صورتت را تجربه کرد. آب داغ میزنی به پوست صورتت و احساس تازگی میکنی!! واقعا عجیب است!

بعد از ده سال پایش را در این جاده گذاشت .و او را تبدیل به داستان دراماتیک زنده‌ی متحرکی کرده.

همه‌اش به خودم فحش میدهم که چرا از آنش روشن کردن توی دمای چهل درجه فیلم نگرفتم . بوی زغال درخت کنار را هم کاش میشد در دیجیتال خواباند:|

 میخواستم چنتا از گلهای گیاه دَک را برای یاآوری و سند مرور خاطرات لای دفترم خشک کنم ولی گلها را هم برنداشتم نمیدانم چرا!

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۰۲ ، ۰۲:۲۸
تنبور

چقد از ایران بدم میاد.‌چقد متنفرم ازین کشور . از شهر گوهی که توشم از مردم بیشعورش . از خودم بیشعورم.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۲ مرداد ۰۲ ، ۲۰:۵۱
تنبور

سلام کسی که این صفحه رو باز کردی :)

لطفاً به چنلم سر بزن ، جوین شدن تو، من و خیلی خوشحال میکنه.

 https://t.me/peidahshodeh

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۰۲ ، ۱۰:۳۶
تنبور

حس میکنم قراره از کارم بندازتم بیرون .

این حسیه که همیشه وقتی شب برمیگردم خونه دارم تا وقتی واقعاً بهم حقوقی ندن:/

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۰۲ ، ۱۷:۲۸
تنبور

بعضی وقتا دلت برای چیزای خیلی دور تنگ میشه. دور ازین نظر که نمیتونی داشته باشیشون چون فرصتش گذشته و تو توی موقعیتی هستی که نمیتونی اون چیزا رو داشته باشی . هر چند که قبلا هم اونا رو نداشتی . 

قبلا که میخواستم ،نداشتم . حالا که دارم نمیتونم. 

خیلی وقته اینجا چیزی ننوشتم. در کل هیچجا هیچی ننوشتم . حرفی برای گفتن نداشتم، شایدم حال و حوصله شرح و تعریف و دو دوتا چارتا کردن اینکه اینو بنویسم یا ننویسم رو نداشتم. شایدم نشستم و حساب کردم دیدم کلا هیچیو نباید بنویسم که این نشون میده آدم خودشم میدونه کارش درست نیست. 

خوابم میاد.اکثر اوقات حس بدی دارم .یادم نمیاد کی حس خوبی داشتم اصن. 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۰۲ ، ۰۸:۲۲
تنبور

جدیدا حرف زدن اینطوریه که با یه شخص نباشه ، با چند تا آدم باشه. حرفه رو پرت کنی و بری ، ازینا که هدف دارن برای جواب شنیدنن نباشه. همه نظرشونو بگن و برن . رفتن . چقد مشتاق رفتنم. رقتن به یه سیاره دیگه. به یه کلا جای دیگه. مشکل منم. آدم آفت زمینه. هر چی پیشرفته تر باشی دردسرت بیشتره. راستش توی این افسانه هام که بگردی ، حالا بقیه رو که نمیدونم ، همین اسلام رو بلدم و شنیدم. میگن آخرش امام زمان بیاد و همه چی تموم شه. میدونی ته ته ته تهش آرزوش اینه بشر تموم شه. همه آرزوی مرگ دارن . ازین مسخره بازی خسته ام . شاید خسته ایم‌. شاید نفرین آدم همینه. توی همه ی داستانایی که میشناسم ، آدما زمینو نمیخواستن. زمینم اونارو . وقتی که همه بریم ماجرا خوب تموم میشه. 

من سفر رو خیلی دوس دارم . ولی خیلی وقته هیچجا نرفتم. حتی اگه فرصتش باشه ، خیلی بعیده که حوصله شو داشته باشم یا بهم خوش بگذره.

 نمیدونم بشر چیه. کجا میتونم برم که خودم باشم? ولی آدم خودش رو در نگاه دیگران میشناسه. چطور گذشته رو پاک کنم ? اون پاک نمیشه. چطوری ثابت کنم ا اشتباهاتم سیرم? نمیدونم . چطوری کاری کنم که به خاطر حطای گذشته هر بار قضاوت نشم؟ نمیدونم. شاید راهی نیست. 

خسته م . دوس دارم یه مدت نباشم . کاش میشد . میشد که بری تو مرخصی و کسی نفهمه. دنیا پر از دام و تله س. هیچکدوممون جون سالم به در نمیبریم . همه یسری مفلوک بخت برگشته ی سلاخی شده. 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۰۱ ، ۲۲:۱۷
تنبور

آدمای مختلف رو میبینی و باهاشون حرف میزنی، بینتون یچیزی هست که از قبل وجود داشته . برای غریبه ها اشک میریزی چون به خاطر میاری که قانون ثابت دنیا از دست دادنه. یادت میوفته که باید خدافظی کنی یه روز و دیگه هیچوقت نمی‌بینیش . دیگه نمیتونه صدات کنه . دیگه هیچوقت صداشو نمیشنوی. هیچوقت ازش خبری نداری. نمیدونم این همه خشونت برای چیه وقتی توی یه لحظه همه چی میتونه تموم بشه. بدون اینکه آمادگیشو داشته باشی . 

نمیدونم این غرور بشر برای چیه وقتی یه لحظه هست و لحظه ی بعد ممکنه نفسی نباشه. 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۰۱ ، ۲۳:۴۶
تنبور