تنبـــــــور

تنبـــــــور

_ واژه‌ای که به زبان میآید ، از آغاز واژه نیست بلکه حاصل انگیزه‌ای درونی ست که متناظر با خلق‌و‌‌خوی فرد، او را به بیان واژه وامیدارد.
(فضای خالی، پیتر بروک)

_اگه فک میکنی منُ میشناسی ، لطفا این وبلاگ رو نخون .

_معمولا هروقت شاکی‌ام به این فکر میکنم که چه خوبه یه پست جدید بنویسم=!

_te.me/peidahshodeh

منوی بلاگ

۲ مطلب در آذر ۱۴۰۰ ثبت شده است

دیروز داشتم یک سگ را زیر میگرفتم و امروز دوس دارم بروم زیر تختی ،پشت دری گوشه ای چیزی پنهان شوم و همان‌جا بمیرم و هیچ کس هیچوقت جنازه ای پیدا نکند . گفتم جنازه، چقد جنازه شدن وحشتناک است چون نمی‌توانی خودت را جمع کنی:/ و باید یک نفر بیاید و تو را که حالا مطلقا یک آشغال تلقی می‌شوی بردارد و خاک کند تا دیر نشود . و اگر دیر شود بوی گندت عالم را عاجز میکند‌. یکبار آرزو_ که من از دار دنیا همین یک آرزو را دارم:/ _ میگفت که کاش آدم نامرئی میشد . یعنی یکهو اراده میکرد و پوف، محو میشد و دود میشد و ابر میشد و میرفت هوا. و من به این فکر کردم که چه خنده دارِ ترسناکی میشد . مضحک بودن زندگی اینطوری چقدر شَتَلَپ تر میخورد توی صورت آدم. احتمالا همان لحظه که میمونه عقل انسانی پیدا میکرد خودش را دود میکرد و با پیدایش اولین انسان به پیدایش آخرین می‌رسیدیم:/ و چقد این پست کس بود و من چه حراف بیکار علافی ام. 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۰۰ ، ۱۳:۵۶
تنبور

...چه در حال حاضر ، چه در آن زمان تصدیق و پیروی آشکار از مذهب ارتودوکس بیشتر در کسانی مشاهده میشد که کندذهن و خشن بودند و در عین حال خود را خیلی مهم و با منزلت میپنداشتند . ولی عقل و فراست ،شرافت و درستی ، مهر و محبت و مراعات موازین اخلاقی ، بیشتر از سوی کسانی دیده میشد که به بی‌خدایی خود اذعان دارند.  

...چه در حال حاضر و چه در گذشته دینی که از روی اعتماد پذیرفته شده است و با اعمال فشار نگهداری میشود ، تحت تاثیر دانستنی ها و تجربیات حاصل از زندگی آدمی غالبا با این خیال توام است که دینی که از دوران کودکی به او تفهیم شده در ضمیر او سالم و بدون هرگونه نقصی باقی مانده ،حال آنکه از مدت ها پیش دیگر حتی اثری از آثار آن نیست . 

-اعتراف، تولستوی 

 

چند روز پیش که داشتم از دانشگاه برمیگشتم و طبق معمول دانشگاه‌ها در آن سرِ پرت‌و پلای شهرند و من داشتم پیاده ، پیاده‌رو خاکی را گز میکردم ، یکی از هزاران ماشینی که رد میشد ایستاد و بوق زد و برگشتم و نگاهش کردم و تسبیحش را بالا آورد و گفت مسیرش مستقیم است و میتواند تا یک جایی مرا برساند . میخواستم بگویم آن تسبیح ترسناک است و بهتر است اگر آن را به عنوان نماد اعتماد بالا آورده دیگر اینکار را نکند /: ولی خب آدم فقط میگوید مرسی! :/

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۰۰ ، ۱۵:۰۰
تنبور