تنبـــــــور

تنبـــــــور

_ واژه‌ای که به زبان میآید ، از آغاز واژه نیست بلکه حاصل انگیزه‌ای درونی ست که متناظر با خلق‌و‌‌خوی فرد، او را به بیان واژه وامیدارد.
(فضای خالی، پیتر بروک)

_اگه فک میکنی منُ میشناسی ، لطفا این وبلاگ رو نخون .

_معمولا هروقت شاکی‌ام به این فکر میکنم که چه خوبه یه پست جدید بنویسم=!

_te.me/peidahshodeh

منوی بلاگ

۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

تو یکجوری هستی . یکجوری که مرا گریه می اندازد. امروز خواب تو را دیدم ، نمیدانم چندمین بدبیاری ام در روز بودی اما می‌دانی که من بیشتر چیز ها را در رویا تجربه میکنم. وقتی بیدار شدم همان حسی را داشتم که وقتی او رفت و هیچوقت ِِدیگر حالم را نپرسید داشتم. اگر می‌توانستم از جسمم جدا میشدم و می آمدم پیش تو . تو خوشبختی عزیز من . تو که بارها با من بودی ولی همیشه آخرش قلبم شکست. هربار که می آمدی بدجوری میرفتی و پشت سرت را هم نگاه نمی‌کردی.طعم تلخ خیانت آخرش همیشه با تو بود. من خیلی دل تنگم‌ . دلم برا دستهای گرمت که سالها برایم همه چیز بود تنگ شده. همیشه دوست دارم برای تو جایگزین همه ی از دست دادن هایت میبودم. 

وقتی به اینجا میرسم ، دوست دارم تیکه تیکه میشدم. همیشه به نفرت می‌رسی. نفرت یک مرض خزنده که آدم را میبلعد. نمی‌توانم با تصویر خودم در آینه کنار بیایم. یک نفر درون من فریاد میزند انگارکه من کسی را کشته ام. 

من آسودگی میخواهم. کمی صلح را میخواهم که با دستهایم بسازم. نمی‌توانم چشمان تو را درمان کنم، ولی به زمان امید دارم .  

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۰ ، ۰۲:۱۹
تنبور

The mountains..

the mountains are big,but they change over time 

the sky ..

blue sky

something ur eyes cannot see

sun...

one ,only one

water ...comfort

commander Ikari?

flowers...

very similar to each other

very aimless

the sky...

red sky

red cover

the color I hate

water flow

blood 

the smell of blood

a woman who never bleeds 

from the red world that humans come from

man made from red soil.

man made from man and woman .

city...A human creation.

Eva a human creation.

What is a human ? A creation of God?

Is man a human creation?

The things I possess are life and soul.

I am a vessel for a soul .

Entry plug, the throne for a soul.

Who is this? this is me?

Who am I? Who am i ?

What am i ? What am i ?

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۰ ، ۱۲:۴۹
تنبور

دوست دارم بگویم دلم برایت تنگ شده. دوست داشتم چیزی وجود داشت تا در من این حس را به وجود آورد‌. گاهی آدم میخواهد چیزی داشته باشد,حتی اگر آن چیز بد باشد . فقط داشتن چیزی مهم است میدانی. آدم ناامیدی شده ام . بدترین چیز برایم این است که با افکارم تنهایم بگذاری.

میتوانم بگویم چشمانم کور شده و قلبم را سیاهی برداشته. من همیشه همین بوده ام . بالا بروی ، پایین بیایی همینی هستی که میبینی. هیچوقت نمی‌توانی چیزی را تغییر دهی. یکبار در یک فیلم که یادم نیست چه فیلمی بود دختری به تصویر هایی که آدمک درونش تار و محو بود اشاره کرد و گفت ، از این‌ها بیشتر از همه خوشم می آید ، انگار اینگونه س که  دنیای بیرون قدرت بیشتری نسبت به مرد توی تصویر دارد و مشفول بلعیدن و محو کردنش است. 

جدیدا به شدت احساس متفاوت بودن هم میکنم. احساس اینکه چیزی کم دارم . این چیز میتواند بنا به موقعیت چیزهای مختلفی باشد و اینکه من در چیزهای مختلفی احساس کم بودن میکنم باعث شده کلا فکر کنم که آدم کمی هستم. البته انسان ذاتا کم است:/ یکجور احساس جاماندن میکنم میدانی.انگار هیچوقت نمی‌توانی بدوی و چیزی را جبران کنی. جبران... چه واژه ی مضحکی است . 

انگار برای همیشه گم شده ام . 

ب.ن: به یاد یک شهریور پارسال ، در همین حوالی ساعات اولش .

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۰ ، ۰۰:۲۵
تنبور