تنبـــــــور

تنبـــــــور

_ واژه‌ای که به زبان میآید ، از آغاز واژه نیست بلکه حاصل انگیزه‌ای درونی ست که متناظر با خلق‌و‌‌خوی فرد، او را به بیان واژه وامیدارد.
(فضای خالی، پیتر بروک)

_اگه فک میکنی منُ میشناسی ، لطفا این وبلاگ رو نخون .

_معمولا هروقت شاکی‌ام به این فکر میکنم که چه خوبه یه پست جدید بنویسم=!

_te.me/peidahshodeh

منوی بلاگ
دوشنبه, ۱ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۲۵ ق.ظ

۱۵۲_

دوست دارم بگویم دلم برایت تنگ شده. دوست داشتم چیزی وجود داشت تا در من این حس را به وجود آورد‌. گاهی آدم میخواهد چیزی داشته باشد,حتی اگر آن چیز بد باشد . فقط داشتن چیزی مهم است میدانی. آدم ناامیدی شده ام . بدترین چیز برایم این است که با افکارم تنهایم بگذاری.

میتوانم بگویم چشمانم کور شده و قلبم را سیاهی برداشته. من همیشه همین بوده ام . بالا بروی ، پایین بیایی همینی هستی که میبینی. هیچوقت نمی‌توانی چیزی را تغییر دهی. یکبار در یک فیلم که یادم نیست چه فیلمی بود دختری به تصویر هایی که آدمک درونش تار و محو بود اشاره کرد و گفت ، از این‌ها بیشتر از همه خوشم می آید ، انگار اینگونه س که  دنیای بیرون قدرت بیشتری نسبت به مرد توی تصویر دارد و مشفول بلعیدن و محو کردنش است. 

جدیدا به شدت احساس متفاوت بودن هم میکنم. احساس اینکه چیزی کم دارم . این چیز میتواند بنا به موقعیت چیزهای مختلفی باشد و اینکه من در چیزهای مختلفی احساس کم بودن میکنم باعث شده کلا فکر کنم که آدم کمی هستم. البته انسان ذاتا کم است:/ یکجور احساس جاماندن میکنم میدانی.انگار هیچوقت نمی‌توانی بدوی و چیزی را جبران کنی. جبران... چه واژه ی مضحکی است . 

انگار برای همیشه گم شده ام . 

ب.ن: به یاد یک شهریور پارسال ، در همین حوالی ساعات اولش .

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۰/۰۶/۰۱
تنبور

نظرات  (۱)

فکر کنم از بیست و یکی دو سالگی فهمیدم متفاوت هستم و از اون موقع دارم با عواقبش زندگی میکنم.

😶

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی