تنبـــــــور

تنبـــــــور

_ واژه‌ای که به زبان میآید ، از آغاز واژه نیست بلکه حاصل انگیزه‌ای درونی ست که متناظر با خلق‌و‌‌خوی فرد، او را به بیان واژه وامیدارد.
(فضای خالی، پیتر بروک)

_اگه فک میکنی منُ میشناسی ، لطفا این وبلاگ رو نخون .

_معمولا هروقت شاکی‌ام به این فکر میکنم که چه خوبه یه پست جدید بنویسم=!

_te.me/peidahshodeh

منوی بلاگ

۱۸ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

هفته ی دوم مثل اسب گذشت :/ و من? فقط نقاشی کشیدم :| 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۸ ، ۱۰:۰۲
تنبور

Thanks to you, my dear old friend
But you can't help, this is the end
Of a tale that wasn't right
I won't have no sleep tonight

In my heart, in my soul
I really hate to pay this toll
Should be strong, young and bold
But the only thing I feel is pain

It's alright, we'll stay friends
Trustin' in my confidence
And let's say it's just alright
.You won't sleep alone tonight

click

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۸ ، ۱۷:۳۱
تنبور

زندگی در هر لحظه هزاران بار متوقف میشه و هزاران بار متولد میشه

حتی از خاکستر سوختشم جوانه ای بیرون خواهد آمد .همین الانشم این اتفاق میفته.زندگیت تموم میشه دوباره متولد میشه.

ولی شاید تو برای پایان هاش قدر شناس باشی.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۰ آبان ۹۸ ، ۱۹:۲۶
تنبور

این هفته همه اش کارهای نامربوط کردم :/ فقط وقت کشی :/ فقط همین امروزه رو نمی‌خوام حروم کنم ازش.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۸ ، ۱۰:۱۶
تنبور

دوست داشتم یک خانه ی مستقل میداشتم :/ یک خانه ی خیلی خیلی کوچک :/ از همان ها که معمار خودش را کشته تا خلاقیت بخرج بدهد و وسایل را یک جوری جا دهد :/ و دوست داشتم فقط برای خوابیدن به خانه ی کوفتی ام میرفتم:/ چون آنقدر کار داشتم که فرصت هیچ چیز دیگری پیدا نمی‌کردم :/ اینگونه دیگر برای تفریح کردن وقت نداشتم :/ و به همه و به خودم میگفتم که به خاطر کار دور سفر و چیز های دیگر را خط کشیده ام :/ و یک آدم جدی هستم که مسئولیت دارد:/ و تازه میتوانستم به آدمهایی که کارهای جذاب میکنند , مثلا همه اش مسافرت میروند و اینها :/ کلی پُز بدهم :/ که آری من آدم مهمی هستم و نمیتوانم اینقدر وقتم را تلف کنم :/ و همچنان تحویلشان نگیرم:/ و اصلا هم معلوم نمیشود حسودی کرده ام:/سیاهی زیر چشمانم هم دیگر به خاطر بیخوابی های شبانه می‌بود :/ و موهای ژولیده ام هم بیشتر اوقات یکجور هایی حتی حسادت برانگیز میشد :/ و به طور کلی من دیگر شبیه افسرده ها نمیبودم :/ بلکه شبیه یک موجود به شدت فعال و فوق‌العاده به نظر میرسیدم :/ که به باید بِهَش افتخار کرد :/ و از آنجایی که از پول متنفرم :/ بخش بیشتر درآمدم را هم میدادم به این و آن :/ تا بروند به جای من حال کنند:/ و اینگونه میلیون ها انسان مرا می‌پرستیدند:/ و بسیار جذاب میشدم :/ تازه میتوانستم با خیال راحت :/ آن تیشرتی که رویش نوشته : 

I'M GOOD IN BED .I can sleep all day.را بپوشم :/ و از پوشیدنش احساسات بد به سراغم نیاید :/ بلکه حتی جزو شخصیت های کول به حساب می آمدم :/ میدانید چه میگویم?:/ من میتوانم همین کوفتی ای که هستم,باشم :/ ولی چیز دیگری شناخته شوم :/ بهشت دیگر میخواهد چگونه باشد?:/ 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۸ ، ۱۹:۵۱
تنبور

تقصیر هیچ کس به جز خودشون نیست که مردم عادت دارن توی فهمیدن حرف های دیگران ، به طور زیاده روی گونه ای از پس زمینه های فکری و تجربیات شخصی خودشون کمک بگیرن :/ تقصیر من نیست که تو حرفای من رو با پس‌زمینه ی فکری خودت ترجمه می‌کنی :/ تقصیر من نیست که تو فکر می‌کنی بهت توهین شده یا اینکه من دارم حرف غیر منطقی میزنم :/ و تقصیر من نیست که بلافاصله بعد از بیرون پریدن حرف از دهان ، مرگِ گوینده اتفاق میفته:// و مردم به این موضوع هیچ توجهی ندارن که هیچ ، نمیخوان هم متوجه بشن :/ 

میدانی « درست مطلق » وجود خارجی ندارد :/ «درست تر » وجود دارد :/یعنی چیزی که درست تر به نظر می‌رسد :/با وجود دیدن این همه اعتقاد ضد و نقیضی که مردم حتی همین ده سالِ پیش داشتند و الان اشتباه بودن و ناکارامدی اش راهمه دانسته اند، نمیدانم چطور کسی میتواند اینقدر مطمعن باشد فکرش ، اعتقادش و نظرش مطلقا درست است.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۸ ، ۱۶:۴۸
تنبور

 بدبختانه همه ی آدما احتیاج دارن  یه جایی یه طوری به یه چیزی محبت کنن . به آدم دیگه ، به سگ، به گربه، به درخت ، به هرچیزی که زنده باشه. شاید اینکه بتونه حس کنه یچیزی رو خوشحال کرده یا راضی یا هر چیز دیگه ای که به خاطر محبت کردن پیش میاد ، بهش حس مفید بودن و رضایت از خود میده . برای اینکه آدم حالش از خودش بهم نخوره . و برای اینکه خودش رو دوست داشته باشه. تا دیوونه نشه و به جنون نرسه. چه روز بدیه اون روزی که آدم به خودش ثابت کنه تو هر چیزی گند میزنه. روزی که با همه ی وجود از خودش متنفر باشه.روزی که همه‌ی کسایی که دوسشون داره علیه ش رای بدن و بهش بگن نتونستن محبت اونُ حس کنن یا اون محبت به دردشون نخورده و حتی به مشکلاتشون اضافه کرده، روزی که بهش بگن کاش هیچوقت کاری نمیکرد و کاش هیچوقت نبود.ازون روزه که آدم همه ش بدتر و بدتر میشه ، اون خودش رو با له کردن هر ثانیه ی قلبش مجازات می‌کنه.بدبختانه حتی آدمایی که فقط آسیب میزنن هم دوس دارن به بقیه محبت کنن، فقط به خاطر خودشون. یه کار تماماً خودخواهانه .و شکنجه پشت شکنجه . و زخم روی زخم .

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۸ ، ۱۴:۵۲
تنبور

هی اینجا رو میبینی ? ۳۳ هفته ی دیگه همه چی تموم میشه و من خوشحال ترین آدم رو زمین میشم. و هیچی نمیتونه این حسُ متوقف کنه. نه تو ، نه صدات، نه افکارت ، نه رفتارت . هیچکدوم .

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۸ ، ۱۱:۴۷
تنبور