تنبـــــــور

تنبـــــــور

_ واژه‌ای که به زبان میآید ، از آغاز واژه نیست بلکه حاصل انگیزه‌ای درونی ست که متناظر با خلق‌و‌‌خوی فرد، او را به بیان واژه وامیدارد.
(فضای خالی، پیتر بروک)

_اگه فک میکنی منُ میشناسی ، لطفا این وبلاگ رو نخون .

_معمولا هروقت شاکی‌ام به این فکر میکنم که چه خوبه یه پست جدید بنویسم=!

_te.me/peidahshodeh

منوی بلاگ
سه شنبه, ۲۸ دی ۱۴۰۰، ۰۵:۴۳ ب.ظ

۱۶۴_

هر کاری که میکنم نمیتوانم درست و حسابی توصیف کنم. نمیتوانم چیزی بگویم که شبیه چرت و پرتهای یک دختر راحت‌طلب و لوس و احساساتی و احمق، کسی که فقط بلد است ابراز ناراحتی و شکایت کند ،نباشد. 

از آن ایستگاه خط واحدِ جهنمیِ خیابان بهشتی متنفرم . پشت همه‌شان یک دختربچه-پسربچه ی کوچکی نشسته که یخ زده . با کلاه و شالگردنی که جلوی بینی اش بسنه و دستهایی که در آستینش قایمشان کرده و یک ترازو گذاشته جلویش.و روی زمینِ یخ زده نشسته. سرما باعث میشود چنتاشان چرتشان بگیرد. سر‌شب که داشتم از آنجا رد میشدم یکیشان کاملا دراز کشیده بود و پاهایش توی دلش بود . و شب بود و دیدن اینکه یک بچه روی زمینِ یخ زده توی تاریکی پشتِ این کیوسک های خط واحد خوابش برده به اندازه کافی بد بود. بدترینش این بود که باید از کنارش میگذشتی. نمیدانی چه کاری کنی. بعد یک پسری آمد با دوتا دختری که همراهش بود از من سبقت گرفت و این جهنم را که دیدند احساس کردند نباید راحت از کنارش بگذرند. و واقعا هم نمیشد گذشت. همه مکث میکردند. این منظره در چشم همه ی عابرانی که مجبور نبودند روی زمینِ پیاده‌رو بخوابند، فرو میرفت و شایسته‌ی توجه بود. و پسره تصمیم جوانمردانه‌ای گرفت و در حالی که صدای آخی، الهی، طفلی دوتا دختره پس زمینه ی صحنه بود پولهایش را درآورد و بچه از پوزیشن خوابیدن به نشستن تغیر حالت میداد ، پولهارا به سمتش گرفت و به بچه داد و رفت و در جواب سوال دخترها گفت: هشت تومن! و من در آنجا یک گاو بودم . یک احمق واقعی بودم. نمیدانم چرا صدایش نکردم و نگفتم هی آقا، لطفا برای اینکه این قضیه راحت‌تر شود به همه یک لطفی کن و آن پای کوفتیت را روی ترازو بگذار و آن بچه را حداقل در وسط این زمستان ، در وسط این سرما اینگونه نشکن . و من نمیدانم چرا لالمونی گرفتم. 

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۲۸
تنبور

نظرات  (۳)

۲۸ دی ۰۰ ، ۱۹:۰۲ تار و پود √

شما بهتر است رفتار خود رو شماتت کنید نه کار خوب دیگران رو (اون هم در همین حد عقلش میرسیده)

پاسخ:
کل پست که درمورد شماتت که هیچی ، بیشتر دعوا با خودم بود. ولی چرا کار اون پسر "خوب " بوده؟!! 
به عقل بقیه هم میرسیده یه پولی از جیبشون دربیارن بدن بهش و خودشونو راحت کنن که آره ما آسون ترین و راحتترین کارو کردیم و با ذهن خودمونم کنار میایم و راحت میشیم و "کمک کردیم ما":/ . ولی سوال اینجاست با این وجود چرا بقیه این کارو نمیکنن؟ اگه خوبه ، رسیدن بهشم اینقد راحته چرا بقیه نمیکنن اینکارو؟ این سوالو باید میپرسید از خودش ، شما هم باید بپرسی از خودت . 
و بازم من نفهمیدم چرا کار پسره خوبه هر چی فک میکنم.
ب.ن: و البته من واقعاً نمیدونم چکار کنم تا این قضیه هر روز وجود نداشته باشه ، اگه شما پیشنهادی دارین واقعاً لازمه که بگین. 
۲۸ دی ۰۰ ، ۱۹:۴۹ تار و پود √

مگه نمیگید پسره دلش سوخت و به اون کودک متکدی کمک کرد؟ خب این کار خوبیه

حالا شما دارید به روش کار خوب اون ایراد میگیرید نه اصل کارش

پاسخ:
اولا اون بچه متکدی نبود. گفتم که ترازو جلوش بود . ینی داره کار میکنه نه گدایی . در ضمن بله؛ دادن پول به کسی که درخواست پول میکنه تو خیابون مخصوصاً یه بچه بینهایت کار بد و اشتباهیه. و نمیدونم چرا فک میکنید خوبه اینکار!

منم موافق حرف شما هستم. اون به قولی مشغول کار بوده و اون آقا میتونسته وزن کنه خودش رو و بهش پول بده (حالا بیشتر هم میداد چه اشکال داره) نه اینکه همینطوری بهش پولی بده و به این صورت اون رو گدا بار بیاره که فردا دستش رو جلوی مردم دراز کنه.

👍

پاسخ:
مردم زیاد پول نقد ندارن. و بیشتر پول دادنم، ترحم کردنه . و من نمی‌دونم کلا رفتار درست چیه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی