تنبـــــــور

تنبـــــــور

_ واژه‌ای که به زبان میآید ، از آغاز واژه نیست بلکه حاصل انگیزه‌ای درونی ست که متناظر با خلق‌و‌‌خوی فرد، او را به بیان واژه وامیدارد.
(فضای خالی، پیتر بروک)

_اگه فک میکنی منُ میشناسی ، لطفا این وبلاگ رو نخون .

_معمولا هروقت شاکی‌ام به این فکر میکنم که چه خوبه یه پست جدید بنویسم=!

_te.me/peidahshodeh

منوی بلاگ
دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۶:۵۵ ب.ظ

۱۴۶

امروز فهمیدم پوست هندونه ای که یادم نیست دقیقاً فک کنم یه هفته پیش گذاشته بودم تو حیاط پشت کولر، پشت کیسه زباله ها :/ پشه زده و اونجا یه شهربازی حشره ای ، یه چشمه اب گرم ، یه سرسره آبی ، چنتا صخره ، یه قایق تفریحی و چنتا پری با مایو دیدم :/ به علاوه ی چنتا خونواده خوش بخت و بچه هاشون :/ 

بعد اون یکی پوست هندونه هه که تازه تموم شده بودو گذاشتم رو آتلانتیک قشنگشونو رامو کشیدم رفتم تو خونه:/ 

 

من تو رو برا هر چی ببخشم برا اهنگایی که زهرمارم کردی نمیبخشم :/

 

میشه لطفا اگه این پستو میخونین و میبینید یه کامنت کوچیک بذارید؟

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۰/۰۲/۲۷
تنبور

نظرات  (۱۱)

۲۷ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۲:۰۵ °○ ‌‌‌‌‌‌‌‌نرگس

چیزه... سلام!

(کامنت کوچیک محسوب می‌شه این؟ :دی)

پاسخ:
سلام :) 
بله میشه :))
۲۸ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۲:۴۵ 𖨥تینکـ ـربلـ

[کامنت کوچیک]😃🙂

پاسخ:
;))

حالت خوبه؟ =)

پاسخ:
یکم خوبم =)
مرسی

سلام =)

پاسخ:
سلام علیکم=)

هِی! 

پاسخ:
هــِـی!

درود.

پاسخ:
درود
۱۲ دی ۰۰ ، ۲۱:۵۰ کوریون ‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌

یهو به ذهنم رسید چرا بقیۀ یادداشت هاتُ نخونم؟ فلهذا دارم شخم میزنم آرشیوتُ، نکتۀ مغفول ماجرا اینجاست که تو خانوم‌ای حالا باید بیشتر پیش برم لیکن شواهد و قرائن میگه که من با عکس آخرین یاداشتت فریب خوردم، چرا عکس پسر مردمُ میذاری روی راه پله؟ :دی  

این هم دیدم نوشتی اگه خوندین کامنت بذارین من هم که باب الحوائجِ امت پیامبر، بقیشُ فقط لایک میکنم تا هرجا که پیش رفتم، مدچکرم

پاسخ:
باید بگم من زیاد هندی نوشتم و خودمم زیاد جراتش رو ندارم آرشیوم رو بخونم .
توی بخش پیام خصوصی عکس دختر گذاشتم به جاش :|

:)) 
۱۳ دی ۰۰ ، ۰۰:۱۹ کوریون ‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌

خب وسطش شام خوردم و سیگار کشیدم و سریال دیدم و بستنی خوردم و بارون دیدم و قهوه خوردم-بله من این ساعت قهوه میخورم- و تا آخرین یا در حقیقت اولین پستت رو هم خوندم و لایکِ متافوریکال زدم و با چیزی که من دیدم فاخرتر از این حرف هایی که جرات رو جرعت بنویسی

مهم ترین متاتگ های وبلاگ تو عبارتند از؛ انیمه، کنکور، هفته، :/، متنفرم و مواردی از این دست، حالا چی قبول شدی؟ یکی دو سه جایی خیلی غافلگیرم کرد سطح معلوماتت و چون حال نداشتم کامنت بذارم یه بخشی از یادداشته رو کپی کردم که توی گزارش کپی‌برداری‌هات ببینیش؛ این است خلاقیت نسل قدیم

در مجموع بعد از خوندن یادداشت هات باید چیزی رو بهت بگم که بندرت به کسی میگم؛ سرت به تنت میارزه بچه؛ بی‌جهت نیست که به پروردگار من لوئیس ارادت داری

اگه منُ از بلاگ اسکای میشناسی که لعنت خدا بر توبادا در غیر اینصورت نایس تو میت یو دهه هفتادیِ خشمگینِ مظلومِ مغمومِ تپل :))

در مورد عکس ها هم یدونه دیگه مرد جوان داشتی که از راه پله رفته بود لب ساحل، که باز هم دو-یک رای هیئت ژوری رو به نفعِ سوتیِ مردانگاریِ من صادر میکنه -مرده شور جمله‌بندی‌مُ ببرند-

بسیار زر زدم علی الحساب بای

پاسخ:
نوش جان :))
تا حالا کسی یه کامنت کلی برای کل وبلاگم نداده بود!
تکنولوژی اتاق عمل رو رفتم . سطح معلوماتم؟!^^" راسش من رفتم توی گزارش کپی‌برداری‌ها تا کنجکاوی زیادم رو برطرف کنم ولی مثل اینکه هرچی بوده نبوده پاک شده بود،برا خودمم عجیبه! ولی خب مهم نیست دیگه. اگه این یه جمله‌ی جدی بود که ممنون، سورپرایز شدم اگه هم شوخی بود که هیچی:|
:)).. خودم اینطوری فک نمیکنم ولی شما لطف دارین.
نه من همین اواخر کوریون رو پیدا کردم . همون موقع که فالو کردم ‌.
من واقعاً جایی اشاره کردم تپلم؟://
نه، خواهش میکنم :) بای 
۱۳ دی ۰۰ ، ۱۵:۲۵ کوریون ‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌

کامنتِ کلی گذاشتن ناممکنه؛ قضیۀ همون رودخونه‌هه‌اس که وقتی پا میذاری تووش نه خودت اون آدمی نه اون رودخونه همون رودخونه‌اس، فلسفه‌خوانی باید همین جاها بکارت بیاد گابری

سی و شیش هفته صبر کردی که قیچی بدی دست جراح؟ قساوتی مثثال نزدنی بود در حق خودت، کاردانی و کارشناسی؟ یا واسه کارشناسی ارشدش هلاک کردی خودتُ؟ پولش خوبه باقیش اهمیتی نداره، سفت بچسب به کارت (ایموجی بابابزرگ‌ها)

ببین من یه بخشی رو سلکت کردم و کنترل‌سی زدم، باید کافی می‌بود دیگه؟ حتی بات های بیان هم به رفتارهای من اهمیتی نمیدن ظاهرا

آره لطف دارم چون آبزرورِ فوق‌العاده ای محسوب میشم و جزو باهوش‌ترین پریمات های عالم هستی ام و اصلا گیفت‌م بیرون کشیدنِ مو از ماسته، همچنان تصورم اینه که نسبت به هم‌دوره‌ای‌هات و غایتِ امورِ توده؛ سرت به تنت میارزه ولی خب اصرار هم ندارم اگه نمیارزه که هیچی دیگه:دی

فالو و فالوده و این داستان‌ها با ذائقۀ من سازگار نیست، اولدفشن طور میام چک میکنم و دلم خواست حرف میزنم، قرتی بازی های دهه هشتادی مکدّرم میکنه و خلاصه توضیحش دادم که مکدرت نکنه این فالوبک نکردن و پای خود-شت-پنداری‌م نذاریش.. بماند

دوتا مساله؛ اول اینکه چرا عکس هات انقدر رزولوشن‌ش بالاست؟ میخوای بگی گوشیت چهارمیلیاردمگاپیکسله؟ یا میخوای بگی دوربین خفن داری گابری؟ یدونه عکسِ پنجره بود زدم توی تب دیگه باز بشه، چهار صفحه از وبلاگت رو خوندم و این هنوز لودنشده بود
 مورد دوم هم این که آهنگ هات هم گوش دادم

manchester orchestra -the silence

توی آهنگ های تو بود؟ یا خودم یهو سوزنم گیر کرده روش؟ خلاصه که از صبح با یک مُود غبارآلودِ حزنِ الاغ‌گرفته‌ای گذاشتمش رو ریپیت، بدک نیس گوش بده

 

 

پاسخ:
اگه هلاک میکردم که این نمیشد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کارشناسی . شما خودت چی خوندی کوری ؟:/
نه ایراد از شما نیس ، کل اون بخش پاک شده اطلاعاتش ، قبلا هم یسری گزارشهای کپی برداری داشت‌.
آهنگ هم بدک نبود ، گوش دادم :] 
۱۳ دی ۰۰ ، ۲۲:۱۲ کوریون ‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌

حدودا سه سال نجف و یک سال هم قم دروس حوزوی خوندم و بخاطر تفاوت‌ها رها کردم، البته غیر از اون تحصیلات آکادمیک هم دارم و دیپلم زمان شاه هم دارم 

پاسخ:
من چقد صادق بودم ولی , حیف..
۱۳ دی ۰۰ ، ۲۲:۲۴ کوریون ‌‌‌‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌

:)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی