این موضوع خیلی بده که جایی برای رفتن نداشته باشی . آدم باید عضو چیزی باشه ! مردم اصلا زنده ن به تیم :/ آدم باید تیم خودشو داشته باشه . آدم بدون همگروهی هاش دچار از خودبیگانگی میشه!:/
ب.ن: الان دیگه نظرم این نیست که یه چیز خیلی خوبو از دست دادم :/
این موضوع خیلی بده که جایی برای رفتن نداشته باشی . آدم باید عضو چیزی باشه ! مردم اصلا زنده ن به تیم :/ آدم باید تیم خودشو داشته باشه . آدم بدون همگروهی هاش دچار از خودبیگانگی میشه!:/
ب.ن: الان دیگه نظرم این نیست که یه چیز خیلی خوبو از دست دادم :/
روزای زیادی رو بد بودم و اینجا نوشتم و گفتم که حالم بده . ولی این یکی از همه شون بیشتره . سردمه .پاهام درد میکنه . حس میکنم یه چیز خیلی خوبو از دست دادمو هیچوقت مثلشو پیدا نمیکنم. دارم خفه میشم. دارم خفه میشم.
نمیدونم چرا با خودم اینطوری میکنم.
دوست دارم در یکجایی از زندگی ام بروم و رشته ی تلویزیون و هنرهای دیجیتال بخوانم و به خودم بگویم هیی... تو یه انیماتورییی ......
دوست عزیزم، مثل همیشه دلم برایت خیلی تنگ شده و هیچ چیز مرا خوشحال تر از این نمیکند که تو را دوباره ببینم . مثل آن روزهایی که جای نبودنت را حس نمیکردم. تو خالص و اصیلی ، چیزی که در این دنیا نمیتوانی پیدایش کنی. میدانم این منصفانه نیست هر وقت که برج زهرمار و شاکی و ناراحتم به تو برمیگردم ولی این را بگذار به پای اینکه تو پناه امن من هستی . زمانی که سردم شده و میلرزم روی زانوهای تو اشک میریزم . و تو همیشه جواب میدهی. از گفتن این جمله خیلی بدم می آید و دوست ندارم هیچوقت در دنیای واقعی پیش کسانی که مرا میشناسند اعتراف کنم ؛ جدیدا به این پی برده ام که خیلی چیزهای خوبی هست که برای من حسی ایجاد نمیکنن. احساس میکنم درک پیرامونم کمتر شده و من ازین موضوع خیلی میترسم. از روزی که دیگر چیزهایی که دوست میداشتم تبدیل به سنگ سیاهی شوند که فقط میتوانم آنرا تماشا کنم .
راستش را بخواهی بدانی دوست عزیزم احساس میکنم آینده ام نابود شده. احساس میکنم همه چیز را از دست داده ام. و هیچ وقت روزهای خوش گذشته برنمیگردند . و من در احساس رقت انگیر بودن و شرم غرق میشوم .
از همه چیز هایی که میخواستم بگویم که بگذریم ، باید حتما بگویم که شدیدا دوست دارم یک گوشی دکمه ای تاشو داشته باشم و یک پروژکتور که نصبش کنم بالای تختم ، آن بالا و تصویرش بیفتد روی دیوار سفید که سمت چپ تخت است و کمد لباس را بگذارم یه گوشه ی دیگر و روی تخت بنشینیم ، چیپس خلال بخوریم و فیلم ببنیم و سیگارهای طعم دار استعمال بکنیم :/ و یک تلسکوپ که بشود با آن تا مشتری را دید .
ولی از همه ی اینها زود تر گوشی تاشو دکمه ای سامسونگ غیر مشکیم را میخرم :/
[البته فک میکنم تا اون زمانی که فرصتش دستم برسه ، دیگه حسش پریده باشه! ]
اسپویل:/
چقدر من از والتر وایت بدم میاد . ازش متنفرم. اونقد که واقعا دوس دارم بمیره:/
داره حالمو بهم میزنه و فک نکنم حوصله داشته باشم فصل پنج و کامل ببینم .چقد این برایان کرنستون یه آدم واقعاً تهوعآور و خوب بازی کرده ، واقعا احساس عصبانیت و تنفر رو تولید میکنه://
اینکه از جسی اونطوری سواستفاده کرد و زنشو جلو خواهرش اینقد بی آبرو کرد و کاری میکنه همه براش دل بسوزونن واقعا حال آدمو بد میکنه ... بقیه رو شیطان میکنه و هیچی هیچ معنایی براش نداره ... این آدم باهوش نیست بینهایت بیشرفه و هیچی تو دنیا نیست که این بهش ایمان داشته باشه . الان دارم اون قسمتشو میبینم که هنک فهمیده اسکایلر با تد بوده و والت اینطوری جلوه داده که یه شوهر با شرف فوقالعاده ی با فهم و شعوره که عاشق زن و خانوادشه و زنش به خاطر عذاب وجدانی که داره میخواسته تو استخر خودشو بکشه :////
این چیه واقعا . چرا یکی باید فن والتر وایت باشه ؟!
اگه چیزی اذیتت میکنه ، اونو رها کن . اگه جایی دردسر سازه ، ازون جا برو. اگه صدایی اعصابتو خورد میکنه قطعش کن. راه حل همه چی گذشتن ازون چیزه. من باید از خودم بگذرم . ولی این جمله خیلی مبهمه برام!
فقط اومدم بگم انیمه hellsing خیلی چرند به نظر میرسه واقعا ا اینکه اینقد ریختش خوبه ولی اصن سرگرم کننده نیست حالم بهم خورده :/ البته من فقط چارتا از ده تا رو دیدم :/ ولی قسمت چارش واقعاً داغون بود :/ عح عح عح :/
ا وقتی دیگه هیچکیو ندارم باهاش چت کنم و دیگه کسی که همیشه باهاش میشد درمود این چیزا حرفید دیگه نیست و کلا استفاده ا موبایلم ده دقیقه در روزه خیلی عقده ای شدم :/ برا همین اینجا دوبرابر احتمالا شر و ور بگم :/ کلا همینجاس فقط:/
دیشب یه خواب خیلی چرت و پرتی میدیدم که تو خواب حتی به خودم گفتم بابا این هذیونا چیه داری میبینی :// و اینکه من واقعاً نیاز دارم یکی رو جایگزین تو کنم یا اینکه دوباره همه چی درس شه تو برگردی سرجات :/ جات خیلی خالیه جون تو , دوست عزیز :/
بستنی توت فرنگیا هم دیگه خیلی شربت سرماخوردگی زیاد میریزن توش :// همه خاطرات سرماخوردگی کودکی آدم زنده میشه :/ یه قاشق بزرگ شربت که مادرت قبلش کلی به به و چه چه میکرد میگفت خیلی خوشمزه س ، حالا بگو آآا :/ بعد یه قاشق شربت میخوردی :| همین:|