تنبـــــــور

تنبـــــــور

_ واژه‌ای که به زبان میآید ، از آغاز واژه نیست بلکه حاصل انگیزه‌ای درونی ست که متناظر با خلق‌و‌‌خوی فرد، او را به بیان واژه وامیدارد.
(فضای خالی، پیتر بروک)

_اگه فک میکنی منُ میشناسی ، لطفا این وبلاگ رو نخون .

_معمولا هروقت شاکی‌ام به این فکر میکنم که چه خوبه یه پست جدید بنویسم=!

_te.me/peidahshodeh

منوی بلاگ

ولی فک نکنم بتونم هیچوقت باهاش کنار بیام . 

و هیچوقتم فک نکنم بتونم یادبگیرم که در برابرم ساعتها و روزها و سالهاییه که من کاملا داغونم و هیچی نمیتونه این حسو عوض کنه :/ نه دوس پسر جدید :/ نه دکتر ،نه رژیم غذایی ، نه مواد ،نه تحقیر ، نه ...‌‌ ولی من به خدا اعتقاد دارم :/

پی نوشت: حالا مگه چه اتفاق بزرگی افتاده?:/ هیچی ، فقط از قیافه گرفتن یه بچه گربه عصبانیم بیبی ://

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۰۰
تنبور

و او از خودش متنفر بود و در این مدتی که زندگی کرده بود توانسته بود درک کند تنها کاری که از دستش بر می آید آسیب زدن است . گویی ستاره ی او ستاره ی یگانه ای بود . او نباید سعی میکرد با کسی ارتباط داشته باشد . 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۲۷
تنبور

یادم است وقتی بیست و هفت شهریور بود و من میخواستم اینجا را پر کنم ، حالم به شدت بد بود.

شکسته بودم.خوابیدن برایم کابوس بود.میخواستم چیزی را از نو شروع کنم. خودم را از سر بگیرم. اینجا را ساختم تا وانمود کنم. تا نقش آدم شکسته را حداقل در جایی ، گوشه ای ، برای لحظه ای تمام کنم. 

حالا اما همه ی آن کابوس بیست و هفت شهریور تمام شده ولی نوشتن اینجا به من کمک میکند تا خودم را بهتر بشناسم . 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۸ ، ۱۴:۱۴
تنبور