شبها حالم بد است بیشتر اوقات. دیگر از شبها هم فراری‌ام . شب آدم فرصت میکند بالا بیاورد ذهنیاتش را و هر چیزی که کل روز دست و پا زده‌ای که پس بزنی به سراغت میآید. من شبها نمیتوانم این اشک را توی حدقه نگه دارم. احساساتِ تو از چشمانم میچکد روی زمین. دوست دارم صداها را از گوشم بیندازم بیرون ولی بیشتر احساس تهی بودن میکنم .

 

۰ ۰