يكشنبه, ۳۰ مرداد ۱۴۰۱، ۰۱:۵۸ ق.ظ
182-
خیلی احساس تنهایی میکنم امشب . نمیدانم چه مرگم شده که جار میزنم این را. شاید خیلی احساس میکنم یک چیزی را فکر میکردم دارم ولی نداشته م هرگز. یک چیزی هست که خیلی خیلی خیلی خیلی بد است ، اینکه من تو را ندیدم هیچوقت. من ... نمیدانم من چه. هر بلایی که سرم میآید را خودم کردم. هر روز بیشتر قاطی میکنم. بیشتر دوست دارم یک لگد به جنازه ی خودم بزنم .
۰۱/۰۵/۳۰