استفراغ
من تلویزیون نمیبینم ، همه ی آگاهی و خبری که من از وضعیت اطرافم دارم از چنلای یوتیوبه که گهگاهی اعلانش منو کنجکاو میکنه. و الان یه ویدیو دیدم مال دوم دسامبر بود ، ینی دیروز . و من واقعا تهوع دارم . این موضوع میدونید باعث شد که هر دفه که میام که یه حرفی از زندگیم بزنم تو این وبلاگ که بقیه میبینن ، واقعا یجورایی خجالت بکشم که تو چرا میخوای از خودت حرف بزنی؟ چه اتفاقاتی برای آدمای اطرافم افتاده و من میخوام درمورد خودم حرف بزنم. باید خفه شم . چطور میتونم درمورد خودم بگم? وقتی یه خانومی با چه مسخرگی و چه بی پروایی ، و چه حالت زشتی میاد تعریــفـــ میکنه و میگه که من گفتم هر کی از در اومد تو رو بُکشین , که آدم اصلا زبونش بند میاد . حالا اصلا از در میومدن تو شما برای شکستن در و پنجره و چارتا تیکه میز و صندلی و خُرد کردن شیشه این قضاوت رو کردی . این نظر یه آدمه . یه آدمی بود که چارتا تیکه چوب و آجر براش از زندگی یه آدم دیگه مهم تر بود .ینی خاک و چوب و اهن سالم میموندن حتی اگه لازم باشه یکی بمیره.
میدونید توی هند یه عده ای هستن اسمشون هست پاسداران گاو که هندو ان . و گاو براشون مقدسه .اینا میان تو جاده به مسلمونایی که گاوا رو با ماشین حمل میکنن حمله میکنن ، با پیش فرض اینکه این گاوا دارن میرن کشتارگاه . و اون راننده و صاحب حیوون رو اینقدر میزنن که بمیره . میدونید چی میگم؟ یه دسته آدم هستن که یه تعداد آدم رو بخاطر یه گاو بوگندو میکشن . چون بهش اعتقاد دارن.میخوام بگم این قضیه ازون موضوع فاجعه تره ، مضحک تره. تهوع آور تره.همینقدر پسته قضیه . همینقدر باورنکردنیه . نمیتونم جلوی استفراغمو بگیرم .
من از دیروز تا یه ساعت پیش کلا تلویزون رو خاموش کرده بودم اما به خاطر ابجی کوچیکم دوباره روشن کردیم و الان هندزفری تو گوشمه که نشنوم صدا تلویزون رو...