و او از خودش متنفر بود و در این مدتی که زندگی کرده بود توانسته بود درک کند تنها کاری که از دستش بر می آید آسیب زدن است . گویی ستاره ی او ستاره ی یگانه ای بود . او نباید سعی میکرد با کسی ارتباط داشته باشد .
و او از خودش متنفر بود و در این مدتی که زندگی کرده بود توانسته بود درک کند تنها کاری که از دستش بر می آید آسیب زدن است . گویی ستاره ی او ستاره ی یگانه ای بود . او نباید سعی میکرد با کسی ارتباط داشته باشد .