من چرا نمیتونم با لپتاپ وارد پنل بیان بشم و میگه رمز عبور اشتباهه:///
بیان قاطی کرده کلا
من واقعا احتیاج دارم با لپتاپ وارد پنل بشم
من چرا نمیتونم با لپتاپ وارد پنل بیان بشم و میگه رمز عبور اشتباهه:///
بیان قاطی کرده کلا
من واقعا احتیاج دارم با لپتاپ وارد پنل بشم
بیان شش سال است که باید یک وبلاگ مرا حذف کند و هنوز گویا 11 بهمن فرا نرسیده !
گوشه چشمم هی میپرد به طور خیلی نامحسوسی طوری که به هرکسی نشان میدهم میخندد و میگوید واا چی میگییی???
و این پریدنش روی مخم میرود و حواسم را پرت میکند. امروز باید برای ش یکسری استوریهای چرت و پرت درست کنم . و من واقعا ایده ای ندارم که چطور! البته اصلا مهم نیست همین که چهارتا عکس و متن بگذاری کنار هم استوری میشود و این چیزهایی که ذهنم میسازد فقط بهانه برای انجام ندادن است چون یکجورهایی خوشم نمیآید از کارش.
جوری که مادر آدم میتواند حال آدم را بد کند آن هم با یک جمله هیچ قدرتی نمیتواند البته پدر آدم هم همینطور:/
خیلی حرصم گرفته از همه چیز . این چهار روز فقط داشتم با تنفرِ نسبت به خودم کنار میآمدم. بیشتر از همیشه دوست داشتم دشمن خودم باشم. همین الان هم از دستم عصبانیام و فقط چون دیگر نمیتوانم وقت صرف جر و بحث با خودم کنم یکم بیخیال شده ام.
احتمالا برای پریشانی دست و پا گیرم اینجا هر روز و هر ساعت بخواهم پست بنویسم چون بیشتر از همیشه نیاز به حرف زدن دارم اینجا .
امروز دلم مردن میخواد
اما میدونی فکر کنم روزی که بمیرم و لحظهای که بدونم مردم یینهایت دلم برای زنده بودم تنگ میشه و بغضم میگیره ازینکه میفهمم بالاخره همه چی تموم شد.
چه جمعهی ترکیدهی طولانی کش آمده ای.
من گفته بودم خونواده میخوام?! من غلط کرده باشم . نه به هر چی رابطه خونوادگی ://
دیشب میخواستم چنلم رو پاک کنم . امروز هم به پاک کردن لینک ناشناس راضی بودم فک کنم بعد ازین پست برم برش دارم واقعاً.