تنبـــــــور

تنبـــــــور

_ واژه‌ای که به زبان میآید ، از آغاز واژه نیست بلکه حاصل انگیزه‌ای درونی ست که متناظر با خلق‌و‌‌خوی فرد، او را به بیان واژه وامیدارد.
(فضای خالی، پیتر بروک)

_اگه فک میکنی منُ میشناسی ، لطفا این وبلاگ رو نخون .

_معمولا هروقت شاکی‌ام به این فکر میکنم که چه خوبه یه پست جدید بنویسم=!

_te.me/peidahshodeh

منوی بلاگ

۱ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

امشب احساس پریشانی میکنم ،خیلی. شاید دلم برای پدر و مادرم تنگ شده،شاید دلم برای لحظه هایی که احساس صمیمی بودن میکردم. شاید کلاسهای مجازی و زندگی مجازی زیادی زیر پوستم اثر کرده و دیدن آدمهای خیابان و غریبه هایی که کنارشان ورزش میکنم و اکرم که امروز بهم چشمک زد  و سلام خداحافظی با راننده های خط واحد نمیتواند انقدرها غلظت واقعی زندگی کردن را بالا ببرد. من خیلی دورم از همه .چند روز پیش وقتی رفته بودم غذا از خاله‌ام بگیرم و همه‌ی تلاشها برای پیچاندنش بی‌فایده بود توی کوچه‌شان زیر تیر چراغ برق یک گربه‌ی حامله برایم لش کرد و من تا آنموقع در زندگی‌ام گربه ی حامله ندیده بودم. چقدر موجود ملوسی بود و من چقدر حس کردن استخوان هایش را زیر دستم دوست داشتم. وقتی که به شکمش دست میزدم دمش را تکان میداد و غر میزد.خیلی گوگولی بود. احتمالا الان بچه هایش به دنیا آمده و من همه‌اش شبها یاد این میفتم که بروم توی کوچه‌شان و دنبال گربه حامله بگردم.صدای نوزاد همسایه مرا یاد گربه‌ی حامله انداخت میدانید/: 

از اکرم هم خیلی خوشم می‌آِید . مرامش را خیلی دوست دارم. یکجورهایی خیلی خودش است. عصبانیتش را میفهمی، اینکه کلافه شده را میفهمی سعی نمیکند دروغ تحویلت دهد، یکجورهایی هم مردم به نقطه‌چینش است و خیلی هم قانع. بعضی وقتها دوست دارم بغلش کنم. 

یکجورهایی همه چیز خیلی زود تمام میشود. 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۰۰ ، ۲۲:۵۹
تنبور